تنها نوري كه
توي اتاق ميومد از لاي پردهي گلدارِ پشت پنجره و از نور تيرِ چراغ برقِ توي كوچه
بود. روبهروي آينهي شكستهي ميز توالت قديمي مادرش كه جزء آخرين بازموندههاي
جهيزيهي مختصرش، موقع عروسي بود داشت با دستمال كاغذي آرايش غليظش رو پاك ميكرد.
همين طور كه آرايش و آثار كرمپودر و رژگونه و خطِ چشم پاك مي شد، چهرهش شكستهتر
و غريبهتر ميشد. تازه 19 سال داشت ولي زني كه از توي آينه با نگاهِ خسته بهش زل
زده بود، بزرگتر به نظر ميومد. آرايشش رو كه پاك كرد، دستي به صورتش كشيد. انگاري
با كشيده شدن دستش به پايين، ماسكي روي صورتش رو پوشوند. چشماش قرمز بود. بدنش درد
ميكرد. خسته بود. نميدونست خستهگي از كار شبونهس كه مجبور به انجامش بود يا از
باري كه مدتها بود روي دوشش سنگيني مي كرد. دستي لاي موهاش كشيد. تازه نوزده سالش
شده بود. ولي موهاش رو رنگ روشن زده بود و پوستش رو هم برنزه كرده بود. بايد كار
ميكرد و براي اين كار بايد قيافهي جذابي پيدا ميكرد تا بتونه پول در بياره. ياد
چند ماه پيش افتاد. شبي كه پهلوي يكي از دوستاي صميميش درد دل كرده بود و اون بهش
پيشنهاد اين كار رو داده بود. بهش گفته بود، پولي كه از اين راه در مياره از هيچ
كار ديگهاي در نمياد و با مشكلات زيادي كه داشت ميدونست كه اين پول چقدر به دردش
ميخوره.
توي آينه زل زده
بود به چشاي زن روبهروش. به مقاومتهايي كه كرده بود. به گريه هاش. درموندگي ها و
دلشوره هاش از ترديدهايي كه گاهي آزارش مي داد. از افكاري كه مثل خوره ظرف 48 ساعت
مغز و روحش رو خورده بودن. همه چي رو سريع مرور كرده بود و خيلي زود تصميمش رو
گرفت.
صداي ناله و نفسِ
عميقِ مادرش باعث شد روش رو به سمت اون بگردونه. براي يه لحظه خدا رو شكر كرد كه
مادرش ديگه نمي تونه ببينه. نميتونه ببينه كه اون چقدر عوض شده و هر شب سر ساعت 9
از خونه ميزنه بيرون و صبح زود يا نيمههاي شب بر ميگرده. زني كه تو آيينه رو به
روش نشسته بود، همينطور زل زده بود توي چشاش تا اين كه اشك از گونههاش جاري شد.
با دست، صورتش رو پوشوند و جلوي دهنش رو گرفت تا مبادا صداي هق هقش باعث بيداري
مادرش و بچهها بشه. يه ذره آروم شد. پولارو از توي كيفش در آورد گذاشت تو كشو.
لباساشو در آورد و يواش به سمت حموم رفت. مدتها زير دوش ايستاد. آبِ ولرم،آروم
آروم، هر چي بود و نبود شست و سبك شد. از در حموم كه اومد بيرون يه نگاه به مادرش
و يه نگاه به بچهها كرد و خندهي نرمي كنجِ لباش نشست و مشغول خشك كردن موهاش شد.
فريده عصاره ش
7/7/91